ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
(این کتاب در اصل به زبان انگلیسی نوشته شده که من ترجمه آن را برایتان گذاشتم و به زبان انگلیسی هر داستان فقط ۵۵ کلمه می باشد.امیدوارم از خواندنش لذت ببرید. )
زن به خدمتکار تازه گفت:"او دوست دارد شامش را درست سر ساعت شش بخورد.گوشت قرمز هم نمی خورد.دسرش را بعد در اتاق خودش می خورد.ساعت هشت حمام می گیرد و زود می خوابد."
دختر خدمتکار بر اثر برخورد با سگ پودلی که خواب بود،لغزید و به عقب سکندری خورد،در همان حال پرسید:"کی ارباب را خواهم دید؟"
کدبانوی خانه با خنده گفت:"همین حالا او را دیدی."
امیلی تیلتون
سلام خسته نباشید
بهتون تبریک می گم وبلاگ جالب و پر محتوایی دارید
به وبلاگ ما هم سری بزنید و نظرتونو بگید خوشحالمون می کنید
[گل]
حتما
از داستان قبلی بیشتر خوشم اومد
امیدوارم از داستان بعدی ای که مینویسم خیلی خوشت بیاد
سلام دوست عزیز .شما لینک شدید.
سلام.ممنون
حمان یعنی همان همان؟؟؟؟
چشم حواسم نبود آخه ۵ صبح این رو نوشتم معمولا چک میکنم ولی یادم رفت