آلوچـــــــــــــــــــــــه

آلوچـــــــــــــــــــــــه

در مورد هر چی که خوشم بیاد مینویسیم حرفیه؟؟؟!!!
آلوچـــــــــــــــــــــــه

آلوچـــــــــــــــــــــــه

در مورد هر چی که خوشم بیاد مینویسیم حرفیه؟؟؟!!!

بچه پررو


اگه تو دنیا هیچ چی نداشته باشم مطمئنم سه چیز مال منه:

خدای مهربون

فکرای قشنگ

و

قلب کوچیک من

راننده و مرد

مینی بوس پر از مسافر به سوی مقصد در حرکت بود 
که مردی رو می بینن که تلو تلو می خورده و منتظر تاکسی بوده
فکر می کنن حالش بده، توقف می کنند
 و مرد بی چاره رو سوار می کنند 
همین که راه می افتند، مرد مست به دور و برش نگاهی می کنه 
و می گه:عقبی ها بی شرفن، جلویی ها بی شعورن، 
سمت راستی ها خرن و سمت چپی ها گاون!
راننده مینی بوس شاکی می شه و
 چنان می کوبه روی ترمز که همه ی مسافرها روی همدیگه می افتندراننده میاد مرد مست رو از زیر دست و پای مسافرها می کشه بیرون 
و می گه: مردک
اگر جرات داری یک بار دیگه بگو کی خر و گاو و بی شعوره!
مرد مست با کمال خونسردی می گه:
 من از کجا بدونم؟ با اون ترمزی که تو کردی همه قاطی شدند!

اتومبیل

میخوای از زندگی نا امید بشی کله رو بکوبی به دیوار اینارو ببین

.

.


بقیه اش تو ادامه مطلبه

ادامه مطلب ...

چند خط کوتاه


بدترین قسمت دیدن یه آشنا توی تاکسی
اضطرابیه که تا مشخص شدن شخص حساب کننده کرایه ادامه داره
و مدام ذهنتو درگیر می‌کنه:)

خدایا،پس کی این جوراب سوراخ مد میشه ما راحت شیم !

نصف کودکی من به کلنجار رفتن با مادربزرگم گذشت که آتاری تلوزیون رو نمیسوزونه

**********لذت وقتی که یه بچه کوچیک دستاشو دراز میکنه سمتت یعنی بغلم کن
هیچی اندازه این حال نمیده به آدم******************

خنده دار :)

یه ماشین لوکس شاسی بلند دیدم که سانروفشو باز کرده بود
و ۲ تا بچه سرشونو عاورده بودن بیرون مث چی حال میکردن
یاد بچگی های خودم افتادم همچنین حسی رو پشت وانت تجربه میکردیم !
.............
روشهای تفکیک دکتر از مهندس؟
تو خیابون بلند صدا بزن مهندس
اونایی که برگشتن نگات کردن مهندس و بقیه بدون شک دکتر میباشن !
................
یکی از آشناهامون امروز اومده بهم میگه سرنگ داری ؟
گفتم نه والا سرنگم کجا بود !
میگه عه تزریق رو گذاشتی کنار !؟
.................
شما یادتون نمیاد بزرگترین خلاف ما زمان مدرسه داشتن حل المسائل بود!
از اختلاس هم جرمش بیشتر بود !
.................
یکی از تفریحات مرفه اینه که گوشیتو بزاری جلو اسپیکر
تا SMS که میاد نویز بکنه ۲ ثانیه زودتر بفهمی ذوق کنی !
.................
درسته مامور مخصوص حاکم بزرگ نیستم
ولی یخورده احترامم چیز بدی نیست !
(ادامه مطلب)
ادامه مطلب ...

کوتاه و دلگیر

حالا که رفته ای
ساعتهــــا به این می اندیشم ، که چرا زنــــده ام هنـــوز ؟
مگـه نگفتـــه بــودم بی تــــو میمیرم ؟
خدا یادش رفته است مرا بکشــــد
یا تــــــو قرار است برگردی ؟
.
.
انصاف نیست دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم های تکراری را
روزی هزار بار ببینی و آنقدر بزرگ باشد
که نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی  . . .
.
.
قهر که می کنی
بی حواس ترین آدم روی زمین می شوم
آنقدر که
دست نوشته هایم را توی یخچال پیدا می کنم
بشقاب غذای دست نخورده ام را در کتابخانه . . .
.
.
مانند شیشه ‘شکستنم’ آسان بود
ولی دیگر به من ‘دست نزن’ ، این بار ‘زخمی ات’ خواهم کرد . . .
.
.
هنوز برایت می نویسم
درست شبیه پسرکی نابینا که هر روز برای ماهی قرمز مرده اش غذا می ریزد . . .

 

انواع گداها به روایت تصویر


بقیه گداها در ادامه مطلب ..........
ادامه مطلب ...

پشتیبانی فنی محترم

یکی از کاربران شرکت مایکروسافت در یک نامه طنز‌آمیز به بخش پشتیبانی نرم‌افزاری این شرکت چنین نوشت:
 
پشتیبانی فنی محترم

سال گذشته سیستم عامل خود را از دوست دختر 7 به همسر 1 ارتقا دادم. زمان زیادی از ارتقا سیستم نگذشته بود که متوجه شدم یک برنامه ناخواسته (فرایند بچه دار شدن) بر روی سیستم عامل در حال اجراست .
 این برنامه فضای خیلی زیادی را اشغال کرده و قسمتهای مهم و با ارزش سیستم را در بر می گرفت. بعلاوه اینکه ، برنامه همسر 1 روی همه قسمتهای سیستم به خودی خود نصب شده و همه چیز را تحت کنترل داشت.
برنامه هایی نظیر شب پوکر 10.3 ، فوتبال 5.0 ، شکار و ماهیگیری 7.5 و مسابقات رالی 3.6 دیگر اجرا نمی شوند و هر بار که می خواهم این برنامه ها را اجرا کنم ، سیستم عامل مختل می شود.
وقتی که برای اجرای برنامه های مورد علاقه خود اقدام می کنم ، قادر نیستم برنامه همسر 1 را در زمینه سیستم نگه دارم و برنامه همسر 1 اجرای برنامه های مورد علاقه مرا با اختلال روبرو می کند.
(ادامه مطلب هم بخونین)

ادامه مطلب ...

حکایت گاو و خوک

 مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید: نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.
کشیش گفت: بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم.
 
 روزی خوکی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی بخشنده هستی. زیرا هر روزِ برایشان شیر و سرشیر می دهی. 
اما در مورد من چی؟ من همه چیز خودم را به آنها می دهم ِ از گوشت ران گرفته تا سینه ام را. حتی از موی بدن من بُرس کفش و ماهوت پاک کن درست می کنند. با وجود این کسی از من خوشش نمی آید. علتش چیست؟ 
 
می دانی جواب گاو چه بود؟ 
جوابش این بود: شاید علتش این باشد که هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم .