آلوچـــــــــــــــــــــــه

آلوچـــــــــــــــــــــــه

در مورد هر چی که خوشم بیاد مینویسیم حرفیه؟؟؟!!!
آلوچـــــــــــــــــــــــه

آلوچـــــــــــــــــــــــه

در مورد هر چی که خوشم بیاد مینویسیم حرفیه؟؟؟!!!

طراحی روی پلک


بقیه تو ادامه مطلب.....
ادامه مطلب ...

داستان های 55 کلمه ای *

شعبده باز و دستیارش

 کارمین شگفت انگیز باور نمی کرد نینا دارد به او خیانت می کند . سرشار از خشم نقشه انتقام کشید. 

نینا برای اجرای اخرین بخش نمایش ، روی صحنه ، به درون جعبه خزید . کارمین شگفت انگیز در وقت شعبده بازی جادوگری واقعی بود . وقتی آخرین شمشیر جعبه را سوراخ کرد صدای جیغی بلند شد. 
کارمین گفت :" هجی مجی " 

(مارتا جارا )


ادامه مطلب.....

ادامه مطلب ...

خزهای خارج

از دست ندید+ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

شعر فانتزی دام برات

یه فانتزی دارم برات
که خععععععلی الکیه
تو حدّ تیم ملّیه!
*تو جاده ی رو به افق پریشون
از محو شدن تو مه بودم پشیمون
*قدم زنان دور و برم رو دیدم
یهو به ماشین پراید رسیدم
*سوار شدم راننده ش ناشناس بود
جوون و قد بلند و های کلاس بود
*با همدیگه از جاده ها گذشتیم
تو دود و مه دنبال را می گشتیم
*هی اومدیم تا به شمال رسیدیم
ریا نباشه پسته هم خریدیم
*کنار دریا بنزینش ته کشید
پیاده با من لب ساحل رسید
*قدم زنان پسته هارو می خوردیم
دل تموم مردمو می بردیم
*آب که به نزدیکی زانوم رسید
فانتزی قشنگم اصلا پرید
*طوولانی شد حوصله تون سر اومد
فانتزی هم اصلا به ما نیومد

داستان های ۵۵ کلمه ای(3 داستان کوتاه)

(این کتاب در اصل به زبان انگلیسی نوشته شده که من ترجمه آن را برایتان گذاشتم و به زبان انگلیسی هر داستان فقط ۵۵ کلمه می باشد.امیدوارم از خواندنش لذت ببرید. )


قصه شب

 مرد موقع بازگشت به اتاق خواب گفت :« مواظب باش عزیزم ،اسلحه پر است » 

زن که به پشتی تخت تکیه داده بود گفت :«این را برای زنت گرفته ای ؟» 
« نه ، خیلی خطرناک است ، می خواهم یک حرفه ای استخدام کنم .» 
« من چطور م ؟» 
مرد پوز خندی زد :« با مزه است ، اما کدام احمقی برای آدم کشتن یک زن استخدام می کند؟» 
زن لبهایش را مرطوب کرد ، لوله اسلحه را به طرف مرد گرفت . 
« زن تو .» 
( جفری وایت مور )

ادامه مطلب ...

جوجه های فشن

اولش بگم ک من عاشقه جوجه یه روزه ام و البته نوزاده یه ماهه

تصاویری از فشن جوجه ها(ادامه مطلب)

ادامه مطلب ...

ops

به بچه خواهرم که به زور 6 سالشه میگم داماده خاله میشی بیای دخترمو بگیری ؟
میگه حالا وایسا ببین شوهر گیر خودت میاد !
فعلا من{-15-}
بهش میگم خوب اگه شوهر کردم تو میای با دخترم عروسی کنی ؟
میگه اگه باهام کل کل نکنه و سیبیل نداشته باشه و کلا زن زندگی باشه شاید بگیرمش !
دوباره من :|
من همسن این بودم فکر میکردم مامان بابام با هم خواهر برادرن :|

********
دختر عمم ۸ سالشه اومدن خونمون،

در رابطه با تهیه کننده مستندهای نشنال ژئوگرافیک صحبت میکرد …

من تا ۱۵ سالگی جلو پنکه صدای اورنگوتان در میاوردم و اطرافیانم تشویقم میکردن


********
زن عاقل اونیه که اونقدر پول خرج میکنه....

تا شوهرش نتونه بره یه زن دیگه بگیره.......گفتم که در جریان باشید!

**********

دارم به این فکر میکنم وقتی یه جزوه رو میشه تو یه روز خوند حتما میشه تو یه روزم درسش داد !
پس ما چرا یه ترم دانشگاه میریم ؟

*********
ﺗﻮﯼ ﺩﺳﺘﺸﻮﯼ ﺍﻡ ، ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻫﯽ ﺻﺪﺍﻡ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﮐﺠﺎﯾﯽ ؟ ﻣﻨﻢ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺗﻮ ﺗﻮﺍﻟﺖ ﺟﻮﺍﺑﺸﻮ ﺑﺪﻡ !
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﻣﯿﮕﻪ : ﺗﻮ ﺗﻮﺍﻟﺘﻪ ، ﺩﻫﻨﺶ ﭘﺮﻩ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﺪﻩ !
ﻣﻦ ﺩﺍﺧﻞ ﺗﻮﺍﻟﺖ :(
ﻣﻦ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﺯ ﺗﻮﺍﻟﺖ ﺗﻮﯼ ﺍﺗﺎﻕ ﻭ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﭼﺸﻢ ﺑﺎﺑﺎﻡ 0:




یک کیلو شکر!

مرد فقیرى بود که همسرش از شیر گاوشان کره درست میکرد و او آنرا به تنها بقالى روستا مى فروخت. آن زن روستایی کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت و همسرش در ازای فروش آنها مایحتاج خانه را از همان بقالی مى خرید. روزى مرد بقال به وزن کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، دید که اندازه همه کره ها ۹۰۰ گرم است. 
او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره ها را به عنوان یک کیلویی به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: راستش ما ترازویی نداریم که کره ها رو وزن کنیم ولی یک کیلو شکر قبلا از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار دادیم .

یقین داشته باش که به مقیاس خودت برای تو اندازه مى گیریم.