خاطره یه روز

یه روز که با یه جمعی رفته بودیم آنتالیا(به قوله بعضی ها اروپا) جمع خودمونی شد یه آدمه شوخ طبعی بینمون بود

همه چی با یه نگاه شروع میشه

مسئله پز دادن و این حرفا نیست نمیخوام به رخ بکشم ولی می دونم....

تله تکس

یادش بخیر قدیما مطالب رو از تله تکس رو کاغذ می نویشتیم سر صف تو مدرسه می خوندیم....

تیکه های روزنامه رو میچسبوندیم رو کاغذ به عنوان کاغذ دیواری میزدیم رو دیفال.....

بعد سره کلاس رفتن با مامور راه پله دعوامون میشد....

عشق مبسل شدن داشتیم.....

امروز برای اولین بار....

توضیح های نا لازم

هستم ولی در واقع نیستم یا نیستم ولی در واقع هستم راستش اینه که.....

دلم نوشت تا ابد

دلی رو غمگین کردم و تا عمر دارم غم از دلم نمیره. 

(کاش اوج ناراحتی منو میفهمیدی.....بدون تو زندگی برام مثل یه جهنمه اینو وقتی فهمیدم که نزدیک بود برای همیشه از دستت بدم.....)

چه تازه!!!!!

لطفا به ادامه مراجعه کنید........

دوری و دوستی بیشتر از این!!!!!

هفت تا عمو دارم و دوتا عمه مهم مقدارشون نیست مهم اینه که سالی یه بار میبینمشون اونم به خاطره اینکه سال نو شده. 

تازه بابم میگه این نصفه مقداریه که باید باشن.......از دو مادر که سر جمع بیست و چندتا بچه زاییدن همین قدر موندن که اونم این همه مهر و محبت دارن بهم نمیدونم به حالشون باید بخندم یانه.......!!!!

<=>

به اندازه خودت مشکل داری........اگر انقدر بزرگ هستی که در ذهن کسی نمی گنجی پس بدان مشکلاتت هم بزرگتر از خودت خواهند بود....... 

#_# @_@ *__* (نه همین حالا)

چرا همیشه همه جا فرشته ها رو یا بچه هایی میکشن که یه پارچه به رسم ادب وصله بهشون یا خانوم هایه بسیار زیبا که از دیدنشون ادم سیر نمیشه.........یعنی هیچ کی دوست نداره یه فرشته مرد بکشه؟!!!!! 

وقتی یاس رو بو میکنم چشمام رو میبندم و به بهشتم فکر میکنم.....جایی فقط و فقط برایه من....

شیطنت...

همیشه دوست دارم کوتاه و تند حرف بزنم یا بلند و نامفهوم طوری که طرف نفهمه چی شد و بعدش کلی به قیافه اش بخندم.