خداوندا....این موجودات مذکری را که فقط زل زل نگاه میکنن و شماره نمیدن رو بفــــــــــرما........که اعصاب من یکی رو بد بهم می ریزن.....
آمیــــــــــــــــــــــــــــــــن
(بخشی از یک فیلم....یا نه همون دیالوگ یه فیلم)
دیدن غروب خورشید از پنجره کافیه .......؟......لازم نیست آدم تا دریا بره
حالا اینو داشته باشین:
هرکه دارد خال دست آن نشان مشـهد است
هرکه دارد خال پــــــــا آن نشان کربـــــلا است
هرکه دارد خال سینه آن نشان وصـــــــله پینه
هرکه دارد خــال رو آن نشان آبـــــــــــروست
سری بزنیم به قدیمی ها.......یاد روزایی می افتم که پیش مادربزرگم میشستم و از صحبت هاش لذت می بردم.....قصه خاله سوسکه و نخودی.....
از زندگی هاشون......یادش به خیر.....
وقتی کتاب نیرنگستان رو می خونم به یاد قدیمی ها و خرافه هاشون و جو اون موقع می افتم.....اون بخشایی که جالبه رو میذارم شماهم بخونین....
در تصنیف عامیانه از خون لب یار دسته گل می روید:
دیشب که بارون اومد/یـــــــارم لب بوم اومد
رفتم لبش ببوســـــــم/نازک بود و خون اومد
خونش چکید تو باغچــه/یه دسته گل دراومد
*(دقت کنید این شعر رو باید با ریتم و آهنگ خاصی بخونین)
یا این یکی.....که در باره سیزده بدر و سبزه گره زدنه...باید وقتی سبزه رو گره می زنی بگی:
سیزده بدر/سال دگــــــر
خانه شوهر/بچه به بغل
(البته این واسه دخترای دم بخته)
به کسی رازم رو نگی ها.....من یه پری دریای ام که محکوم شدم به زندگی توی خشکی بین آدما.......تنها آرزوم اینه که پرواز کنم.....
آدما مثل بلای آسمونی غیر قابل پیش بینین.....
میگه:اگه نتونستی یه روزی ببخشی از بزرگی گناه نیست از کوچیکی قلب توست
چقدر مگه آدم میتونه ببخشه.....