کوه پرسید ز رود ، زیر این سقف کبود
راز ماندن در چیست؟ گفت : در رفتن من
کوه پرسید و من؟ گفت : در ماندن تو
بلبلی گفت : و من ؟
خنده ای کرد و گفت : در غزلخوانی تو
آه از آن ابادی که در آن کوه رود
رود ، مرداب شود ، و در آن بلبل سر گشته سرش را به گریبان ببرد
و نخواند دیگر
من و تو بلبل و کوه و رودیم
راز ماندن جز
در خواندن من ، ماندن تو ، رفتن یاران سفر کرده ی مان نیست
بدان !
یارو نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش ...
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﺮد : ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺭﯾﺎﺿﯽ ﺑﻮﺩﯾﻢ که یکی از ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺗﺎ
ﺍﻗﺎﯼ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﻭﺷﻮ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺳﻤﺖ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻮﺕ ﻣﯿﺰﺩ ﯾﻪ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﺩﺍشت ﺍﯾﻦ
ﮐﺎﺭﻭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺗﻮ ﯾﻪ ﮐﻼﺱ 50 ﻧﻔﺮﯼ ﺍﻭﻧﻢ ﻣﺨﺘﻠﻂ. ﻓﮏ ﮐﻦ ﯾﻬﻮ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺮﮔﺸﺖ
ﮔﻔﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥﯾﻪ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻨﻢ، ﮔﻔﺖ: ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ
ﻫﻢ ﮐﻼﺳﯽ ﻫﺎﯼ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺩﻭﺱ ﺷﺪﻡ ﯾﻪ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ .........ادامه مطلب
1)به شیر میگن سلطان جنگل ولی دقت کردین تو جنگلایه واقعی هیچ شیری نیس
2)کمتر از ی ماهه ک far cry3 بازی میکنم روز 22 بهمن خواب بودم ساعت 9 صبح بود.....اگ تو بازی بود حتما میزدم این بلند گوی محلمون رو با اسنایپر پودر میکردم تا آلارمش قطع شه یه ساعت تمام با صدای وحشتناک بلندسرودایه انقلابی گذاشته بودن.
چند روز پیش ی سگ پشمالوی بامزه دیدم و فهمیدم چرا به طرف میگن مثله سگ زوزه نکش...
3)دیروز سه ساعت پاچه شلوار با دست دوختم بعد خاله ام میگ چرا با لایه چسب اینکارو نمیکنی.......فحش بود ک به خودم میدادم.
4)وقتی مهلت adslمون میرسه به 3 روز عینه دیوونه ها فقط دانلود میزنم.......1mb ham 1 mbte
5)یه اتفاق خیلی خیلی وحشتناک......خونه تکونی نزدیکه شدید
کسی که مردم سخنان راست او را دروغ می پندارند و به او می خندند دیوانه است.