آلوچـــــــــــــــــــــــه

آلوچـــــــــــــــــــــــه

در مورد هر چی که خوشم بیاد مینویسیم حرفیه؟؟؟!!!
آلوچـــــــــــــــــــــــه

آلوچـــــــــــــــــــــــه

در مورد هر چی که خوشم بیاد مینویسیم حرفیه؟؟؟!!!

خنده دار.کوتاه

-ﻣﺎ ﻣﺎﻟﻪﺍﻭﻥ ﻧﺴﻠﯽﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪﺧﺪﺍ ﺧﺪﺍﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢﺑﺮﯾﻢ ﭼﻬﺎﺭﻡﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﮐﻪﺑﺎﺧﻮﺩﮐﺎﺭﺑﻨﻮﯾﺴﯿﻢ

-اولین ضربه ی روحی زندگیمو زمانی خوردم که
-یه گردو رو شیکوندم
خوردم دیدم ترشه ،
نگو لیمو امانی بوده... :|
 -مرد باس خشن و عصبانی باشه دستشو بکوبه زمین و بگه.. .
. . . . . . . . . . . امشب ظرفا با من ! :)))))

-پسره متولد 1379ـه پست زده "من در بلاتکلیفی عشقو هوس رها مکن" من همسن این بودم فقط وقتی 
میرفتم دستشویی بلاتکلیف میشدم از کدوم وری باید بشینم
-همه مخترعین میرن بهشت
به جز مخترع زنگ ساعت
خدا ازش نگذره !!! :|
-یکی از فانتزیـام ایـنـه که وقتی یه ماشین "مازاراتی" دیدم با عجله سوار شم بگم: چرا دیــر اومدی ؟؟؟؟؟ بعدش رو بکنم طرف راننده و بگم: ااااوه اوه بـبخشید فک کـردم بابـامه؛ بعـد پیــاده شم! :|
-
 آقا منو میگی " چیست؟
عبارتی برای شروع یه خالی بندی تپل
-هر بار که بیش از سه ثانیه بابامو نگاه می‌کنم میگه چه خبر؟

نظرات 2 + ارسال نظر
هنگامه چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:56 ق.ظ

بیشتر از اینها تورا شایسته است
شعر استادم تو را بایسته است

سر سری شد این سرایش نازنین
گر چه در بطنش حقیقت شد قرین

من بداهه گفتم این دلگفته را
میشناسی راز معناسفته را

ما مجازیم و حقیقتها جداست
فطرت ما لیک دری پر بهاست

هر چه لازم بود آن را داده است
در ضمیر پاک ما بنهاده است

قطره ماییم و خدا دریا بود
هر چه خاصیت بود در ما بود

لیک یک یک ما جدا افتاده ایم
جمله در کثرت رها افتاده ایم

ما تنی واحد بدیم اندر ازل
طرح شد آن نقشه های بی بدل

آری ای افسانه هر چیزی که هست*
هست تنها سایه از ان سرگذشت

گفتمت تنها تنی واحد بُدیم
عاقبت یک تن در آخر میشویم

این "تن واحد" به وحدت میرسد
کی ز کثرت مدعی سودی برد

هر چه گفتم هم به فرقان امده
این کلام از حی سبحان آمده

آنچه میگویم فقط یک شعر نیست
آنکه زیرک باشد اینجا کیست؟ کیست؟

در ازل یکباره ما حادث شدیم
در مجاز اکنون پیِ آمد شدیم

سر ما پنهان به فطرتهای ماست
گر به چشم سٍر ببینی آشناست

یادت آید کی تو پیمان بسته ای؟
با خدا. یا اینکه در خود بسته ای؟

تو پذیرفتی کشی باری گران
کان نشد مقبول کوه و آسمان

این همه ثبت است در لوحی وزین
خود اشارت کرد قران مبین

عاشقی کن تا زمان داری به کف
تا غبارت پاک گردد زان صدف

کان صدف آن فطرت هشیار توست
کو در آنجا ذره ای پستی نرُست


بداهه....

هنگامه چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:57 ق.ظ

سر دستشویی باید کدوم وری نشیت

هنوزم معلوم نیس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد