آلوچـــــــــــــــــــــــه

آلوچـــــــــــــــــــــــه

در مورد هر چی که خوشم بیاد مینویسیم حرفیه؟؟؟!!!
آلوچـــــــــــــــــــــــه

آلوچـــــــــــــــــــــــه

در مورد هر چی که خوشم بیاد مینویسیم حرفیه؟؟؟!!!

داستان های ۵۵ کلمه ای

در باغ

زن در باغ ایستاده بود که دید مرد به طرفش می دود.

«تینا، گل من!عشق بزرگ زندگی من!»

مرد عاقبت این کلمات را بر زبان آورده بود.

«اوه،تام!»

«تینا، گل من!»

«اوه، تام! من هم تو را دوست دارم!»

تام به زن رسید، به زانو افتاد، و..... 

بقیه اش رو میذارم تو ادامه مطلب تا اون یکی داستان بخونین.

تام به زن رسید، به زانو افتاد، و به سرعت او را کنار زد.

«گل من! تو روی گل سرخ برنده ء جایزه من ایستاده ای!»

هوپ ای تورس

محبوب هری

مرد، مجذوب انحناهای وسوسه انگیز اندام و برق طلایی اش، به او که انجا دراز کشیده بود نگاه کرد.اما این صدای او بود که مرد را به راستی از خود بی خود میکرد.صدایی ملایم و شهوت انگیز و گاه آزاد و وحشی.او همیشه با حال و هوای مرد هماهنگ بود.

مرد او را عاشقانه به لب هایش نزدیک کرد.امشب هری و ترومپتش، باهم موسیقی زیبایی می آفریدند.

بیل هورتون

نظرات 3 + ارسال نظر
RaSo0l چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:11 ب.ظ http://1man.blogsky.com


بسی کیفیدم !!
البته داستانه دومی ذهنم رو منحرف نکرد ! :D

ای منحرف

بهنام چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:16 ب.ظ http://margarin.blogsky.com

میگم طرف اینجوری به ترومپتش نگاه میکرده چطوری به زنش نیگا میکرده!؟

jahed چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:32 ب.ظ http://www.axfuny.blogsky.com

salam mamnon ke behem sar zadi webloget toope toope

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد