آلوچـــــــــــــــــــــــه

آلوچـــــــــــــــــــــــه

در مورد هر چی که خوشم بیاد مینویسیم حرفیه؟؟؟!!!
آلوچـــــــــــــــــــــــه

آلوچـــــــــــــــــــــــه

در مورد هر چی که خوشم بیاد مینویسیم حرفیه؟؟؟!!!

پیرمرد قمارباز

مامور اداره مالیات (آی آر اس) تصمیم میگرد تا پدر بزرگ پیری را حسابرسی بکند و اورا با فرستاده احضاریه ای به اداره مالیات فرامی خواند. حسابرس اداره مالیات شگفت زده می شود هنگامی که می بیند پدربزرگ همراه وکیلش به اداره آمدند. حسابرس می گوید: «خوب آقا؛ شما زندگی بسیار لوکس وفوق العاده ای دارید ولی شغل تمام وقتی هم ندارید، که می تواند گویای این باشد که شما میگویید ازراه قمار این پولهارا بدست می آورید. خاطرجمع نیستم اداره مالیات این موضوع را باور دارد.
 
پدربزرگ پاسخ میدهد من یک قماربارز ماهری هستم آیا حاضرید آنرا با یک نمایش کوچک ثابت کنم؟
حسابرس فکری میکندوپاسخ میدهد اشکال ندارد.
 
پدربزرگ میگوید، با شما هزار دلار شرط میبندم که چشم خودم را گاز بگیرم. حسابرس یک لحظه فکر میکند و می گوید. شرط. پدربزرگ چشم شیشه ای خودرا در می آوردو آنرا گاز میگیرد. حسابرس چانه اش از شگفتی می افتد.

پدربزرگ می گوید، حالا با شما شرط دوهزار دلار میبندم که می توانم چشم دیگرم را هم گاز بگیرم. حالا که حسابرس میداند پدر بزرگ نمی تواند از هردوچشم نابینا باشد فوری شرط را می پذیرد. پدربزرگ دندان های مصنوعی اش را درمی آورد و چشم بینای دیگرش را گاز میگیرد. حسابرس همانطور که در شگفتی بود بسیار ناراحت است که سه هزار دلار به این مرد باخته است و وکیل این آقا هم شاهد ماجرا است، دراین زمان بسیار ناراحت واعصابش خط خطی است.
 
پدربزرگ می گوید میخواهی دوبرابر بکنی یا بی حساب بشویم، شش هزار دلار باشما شرط میبندم که این سوی میز شما بایستم و از اینجا به آن سبد آشغال ادرار کنم بدون اینکه قطره ای به زمین بین ایندو بریزد...............

 حسابرس که دوبار سوخته بود بسیار محتاط است و با دقت نگاه میکند و تصمیم میگیرد که امکان ندارد این پیرمرد بتواند چنین هنری را از خود نشان بدهد بنابراین می پذیرد. پدربزرگ در کنار میز تحریر می ایستد و زیپ شلوار را بازمیکند ولی باوجوداینکه با فشار لازم کاررا انجام میدهدولی نمی تواند جریان را به سبد آشغال برساند وبنابراین تمام میز حسابرس را حسابی آلوده و مرطوب میکند.
حسابرس نمی تواند از خوشحالی در پوست بگنجد، وباخودمیگوید یک زخم باخت را به یک پیروزی مبدل کردم.

ولی وکیل پدربزرگ را میبیند که سرش را میان دستهایش گرفته است، میپرسد شما حالتان خوب است؟ وکیل پاسخ میدهد «نه واقعا نه» امروز بامدادان هنگامیکه پدربزرگ به من گفت به منظور حسابرسی احضاریه دریافت داشته بامن 25 هزار دلار شرط بست که به اینجا بیاید و به سرتاسر میزتحریر شما ادرار خواهد کرد و با اینکارش شما بسیار هم خوشحال خواهید بود.
 
من همه اش بشما میگویم! با مردان وزنان پیر سربسر نگذارید.!!

نظرات 6 + ارسال نظر
هنگامه سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:27 ب.ظ http://hengameharjomand.blogsky.com

وای آلووچ چقدر خندیدم

چه پیرمرد باحالی بوده نکنه عموجان بنده بوده خبر نداشتم اونم از این شیرینکاریها میکنه

حتمی خودش بوده شک نکن

هنگامه سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:36 ب.ظ http://hengameharjomand.blogsky.com

منم به روزم آلوچ عزیزم

نون میخوای

حتما میام......خونه ما نون نباشه من افسردگی میگیرم

Mr PACT سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:42 ب.ظ http://misaghetanha.blogsky.com


خیلی باحال بود...

رزماری چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 09:27 ق.ظ http://mano-hamsaram.blogsky.com

خیلی توپ بود نئو ...............


ممنون

هنگامه چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 03:25 ب.ظ http://hengameharjomand.blogsky.com

آآآآآآآلوچ عزیزکم نیستی خونه چرا؟؟؟

هستم.یکم درگیر بودم نکه 5شنبه ای 2تا میان ترم دارم نشسته بودم غصه میخوردم ک هیچی نخوندم......
ناراحت بودم دیشب از مادر شویم تیکه نوش جان کردم

شیشه پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:51 ب.ظ

عجب آدم بی شرفی بوده ها!

خیلی.از اون پیرمرد کلکا بوده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد