آلوچـــــــــــــــــــــــه

آلوچـــــــــــــــــــــــه

در مورد هر چی که خوشم بیاد مینویسیم حرفیه؟؟؟!!!
آلوچـــــــــــــــــــــــه

آلوچـــــــــــــــــــــــه

در مورد هر چی که خوشم بیاد مینویسیم حرفیه؟؟؟!!!

داستان های 55 کلمه ای *

شعبده باز و دستیارش

 کارمین شگفت انگیز باور نمی کرد نینا دارد به او خیانت می کند . سرشار از خشم نقشه انتقام کشید. 

نینا برای اجرای اخرین بخش نمایش ، روی صحنه ، به درون جعبه خزید . کارمین شگفت انگیز در وقت شعبده بازی جادوگری واقعی بود . وقتی آخرین شمشیر جعبه را سوراخ کرد صدای جیغی بلند شد. 
کارمین گفت :" هجی مجی " 

(مارتا جارا )


ادامه مطلب.....

می خواهم حادثه ای را گزارش کنم

 " سلیا ، همه اش تقصیر توست . سرانجام جسد متورم مرا در استخر پیدا می کنی . بدرود . امبرتو ." 

او یادداشت در مشت و با گام های متزلزل بیرون دوید ، مرا دید ، شناور با چهره ای درون آب ، چون مگشی غول پیکر که در ژله غرق شده باشد. 
وقتی برای نجات من خود را به آب انداخت و به یاد آورد بلد نیست شنا کند ، از آب بیرون آمدم . 
محکوم شماره 338412 
(تام فورد )



مراقب
مرد کوچک اندام فریاد زد:« روی سبزه‌ها راه نرو!»
مرد تنومد در جواب گفت:« احمق نشو. سبزه چیزی احساس نمی‌کند.»
مرد کوچک اندام جواب داد:« باید مراقبش باشی. سبزه به ما زیبایی هدیه می‌کند اما شکننده است.»
مرد تنومند گفت:« به هر حال» و قدم زنان عبور کرد.
سال‌ها بعد هر دو از این جهان رفتند.
سبزه‌های گورستان، بی‌هیچ تفاوتی، برگورهای هر دو روئیدند.
" استیو مک لئود "


رقص

پاکشان به رخت کن من آمد. استیو ریق ماستی با صورت پر از جوش.
اهوک! لابد آمده از من بخواهد که با او برقصم. آخرین فرصت.
بهتر از این است ک مثل جنی باشم.
نفس عمیق. " سلام استیو."
" سلام سو."
" از من چیزی می خواستی؟"
حتی جوش های صورتش هم سرخ شد.
" نمی دانم ... راستی تو شماره جنی را داری؟ "

جوی جولی سنت


نظرات 5 + ارسال نظر
زهرا شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:47 ب.ظ http://toramontazerand.blogsky.com/

وقتی خوندمشون حالم یکجوری شد
مخصوصا اولی و دومی

آخریش هم خیلی ضدحال بود

Mr PACT یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:01 ق.ظ http://misaghetanha.blogsky.com

فقط "مراقب" رو فهمیدم!

هنگامه سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:42 ق.ظ http://hengameharjomand.blogsky.com/

گاهی نباید

ناز کشید

انتظار کشید

آه کشید ...

درد کشید و

فریاد کشید ...!

گاهی تنها باید دست کشید و

رفت ...

farzad سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:08 ب.ظ http://ma2ta11.blogsky.com

اخرین قرارمان پای کدام بید مجنون بود؟

اخرین نگاهمان پشت کدام پنجره گره خورد؟

اخرین بغضمان در کدام شب دلتنگی ترکید؟

اخرین کلاممان بر کدام کلمه ختم شد؟

کدام نیمکت شاهد اخرین گفتگوی ما بود؟

روی اسفالت کدام جاده اخرین قدم هایمان را جاودانه کردیم؟

چند چشم اخرین وداع مارا گریه کردند...؟؟؟

روی هر شانه سری گریه کند وقت وداع
سر من وقت وداع گوشه دیوار گریست

lind سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1392 ساعت 03:20 ب.ظ

سلام عزیزم خوبی؟؟؟
میخواستم اگه میشه مفهوم داستاناتو بگی البته اگه میشه
تقریبا بعضیاشو فهمیدم ولی نه همشو
ممنون میشم این کارو کنی
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد