آلوچـــــــــــــــــــــــه

آلوچـــــــــــــــــــــــه

در مورد هر چی که خوشم بیاد مینویسیم حرفیه؟؟؟!!!
آلوچـــــــــــــــــــــــه

آلوچـــــــــــــــــــــــه

در مورد هر چی که خوشم بیاد مینویسیم حرفیه؟؟؟!!!

پدر و مادرش

پدر بود که تمام عمرش رو وقف مادرش کرده بود با اینکه چهار تا بچه  داشت.....اشتباهایه خودش و خانواده اش انقدر زیاد شده بود که پدر خانواده و مادرش با هم زندگی میکردن و پدر دور از زن و بچه اش بود........

 

 پدر نوه دار شد حتی یه بار هم نوه اش رو ندید مادره پدر که فوت کرد چند روز بعد خوده پدرم مرد و بچه هاش آنچنان سر خاکش گریه و زاری و داد وبیداد میکردن انگار نه انگار که دلتنگی و دلگیری و دلشکستگی مرد باعثه مرگ مشکوکش شده بود........همینا بعدا میشه قصه پس تا دیر نشده تاجایی که میتونیم قصه زندگیمون رو قشنگ و خوش بنویسیم تا روزی از ورق زدن کتابه زندگیمون انقدر دلگیر نشیم درسته یه جاهایی از قصه دسته خودمون نیست ولی گاهی یادمون میره که این زندگیه ماست و خودمون باید توش باشیم و عوضش کنیم......همین

نظرات 1 + ارسال نظر
شیشه چهارشنبه 5 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 08:03 ب.ظ

عجب . . .

اوهوم.......عجبا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد