-
یاد اون روزا.....
یکشنبه 5 دیماه سال 1389 13:55
امروز رفتم میدون راه آهن.....همون راهن....۵-۶ سالی میشد که انقدر با دقت نگاهش نکردم....لامذهب همون شکلی بود....(یاد خونه پدر بزرگم افتادم...خدا بیامرز نمی فروخت به شهرداری میگفتن تو طرح ازش ارزون می خواستن بخرن)......انگار این همه سال تغییر زیادی نکرده.....آدماش هم همون طورین.....درب و داغون.....آدم رو یاد طهران می...
-
یه روز دیگه داشتیم میگفتیم.....
شنبه 4 دیماه سال 1389 15:55
میگم:نرو دلم میگیره.... میگه: الان چرا ناراحتی؟ میگم :آخه فردا میری.... میگه:توی لحظه زندگی کن. میگم:سخته..... میگه:ولی ممکنه!
-
یه روز داشتیم میگفتیم....
جمعه 3 دیماه سال 1389 23:05
میگه: یه عده زیاد توی یه شهری بر اثر نشر گاز خردل مردن...کلی آدم......فکر کن میگم:خوش به حالشون.... میگه:این همه سال زحمت بکشی آخرش به این راحتی بمیری..... میگم:راست میگی ها....بیخودی....الکی..... میگه:فکر کن تو خونه نشستی یهو میمیری.... میگم:اااااا....راست میگی ها
-
مناجات شیخ نئو*
شنبه 27 آذرماه سال 1389 20:42
خداوندا....این موجودات مذکری را که فقط زل زل نگاه میکنن و شماره نمیدن رو بفــــــــــرما........که اعصاب من یکی رو بد بهم می ریزن..... آمیــــــــــــــــــــــــــــــــن
-
نظر شما چیه؟......جدی اینجوریه؟!!!!!
پنجشنبه 25 آذرماه سال 1389 22:00
(بخشی از یک فیلم....یا نه همون دیالوگ یه فیلم) دیدن غروب خورشید از پنجره کافیه .......؟......لازم نیست آدم تا دریا بره
-
نیرنگستان(صادق هدایت)ـ۲
یکشنبه 21 آذرماه سال 1389 10:57
حالا اینو داشته باشین: هرکه دارد خال دست آن نشان مشـهد است هرکه دارد خال پــــــــا آن نشان کربـــــلا است هرکه دارد خال سینه آن نشان وصـــــــله پینه هرکه دارد خــال رو آن نشان آبـــــــــــروست
-
نیرنگستان(صادق هدایت)ـ۱
شنبه 20 آذرماه سال 1389 13:23
سری بزنیم به قدیمی ها.......یاد روزایی می افتم که پیش مادربزرگم میشستم و از صحبت هاش لذت می بردم.....قصه خاله سوسکه و نخودی..... از زندگی هاشون......یادش به خیر..... وقتی کتاب نیرنگستان رو می خونم به یاد قدیمی ها و خرافه هاشون و جو اون موقع می افتم.....اون بخشایی که جالبه رو میذارم شماهم بخونین.... در تصنیف عامیانه از...
-
'×'
سهشنبه 16 آذرماه سال 1389 14:53
روی هر شانه سری گریه کند وقت وداع! سر من وقت وداع٬ گوشـه دیـــوارگریســـت........
-
پری دریای *
دوشنبه 15 آذرماه سال 1389 18:31
به کسی رازم رو نگی ها.....من یه پری دریای ام که محکوم شدم به زندگی توی خشکی بین آدما.......تنها آرزوم اینه که پرواز کنم.....
-
٬٫ ٬٫ ٬٫
شنبه 13 آذرماه سال 1389 12:00
گاه چون برف زمستان آرام گاه چون باد بهاران سرکش
-
ـــــــ(::::::)ـــــــــ
جمعه 12 آذرماه سال 1389 20:29
آدما مثل بلای آسمونی غیر قابل پیش بینین.....
-
این یکی از نداشی هامه.....ادامه دارد
جمعه 12 آذرماه سال 1389 13:38
-
بخشش در سه سوت
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 19:45
میگه:اگه نتونستی یه روزی ببخشی از بزرگی گناه نیست از کوچیکی قلب توست چقدر مگه آدم میتونه ببخشه.....
-
<:>:۲۰:<:>
دوشنبه 8 آذرماه سال 1389 23:15
پای حرفام که بشینی باورت نمیشه که بیست سالمه......
-
دایره المعارف بی نزاکتی
دوشنبه 8 آذرماه سال 1389 21:33
آب زیرکاهی یعنی اینکه نگذاری کسی بفهمه که دستت به میز میرسه! لب شکلاتیت رو به شیشه ماشین بابا بمال تا بچه همسایه بدونه که این ماشین بابای توئه! صدای جغجغه نصف شب خیلی خفنه! اگه پاهاتو گلی کنی هیچ وقت راهت رو گم نمی کنی! دکتر دروغ میگه واکسن همیشه درد داره!
-
تکه ای از کتاب دایره المعارف بی نزاکتی
شنبه 6 آذرماه سال 1389 14:03
این کتاب برای اونایی که کودک دورنشون زنده ست...... . . توی شکم اسباب بازی هات یه دنیا چیز میز جالب هست! خدا گربه ها رو آفریده که دنبالشون کنی! غذایی که از ظرف کس دیگه ای برداری خوشمزه تره! یادت باشه که همیشه شواهد خرابکاری هات رو قایم کنی!
-
تکه ای از کتاب روبوسی با عزرائیل
سهشنبه 2 آذرماه سال 1389 20:33
مردگان کسی را علیه خود تحریک نمی کنند. این مثبت ترین وجه مردگی ست.
-
چاووشی.....
سهشنبه 2 آذرماه سال 1389 12:18
.....کوچه هم تموم نشه عمرمون تموم میشه......
-
ای بابا
دوشنبه 1 آذرماه سال 1389 22:28
می دونم اگه بدزدنم هم پسم میارن...
-
بپیچ
شنبه 29 آبانماه سال 1389 13:19
تازگی ها بدجور رفتم تو کاره پیچوندن انقدری که خودمم دیگه می پیچونم.
-
من
جمعه 28 آبانماه سال 1389 19:37
من همونم که یه روز می خواستم دریا بشم می خواستم بزرگترین دریای دنیا باشم آرزو داشتم برم...تا به ابرا برسم شب رو آتیش بزنم تا به فردا برسم.......
-
بخشی از سریال
جمعه 28 آبانماه سال 1389 11:35
زن ها مانند تخم مرغ شانسی میمونن......(میگم خوب شد من مرد نشدم چون هر وقت تخم مرغ شانسی خریدم شانسم افتضاح بوده)
-
بخشی از مناجات شیخ نئو
دوشنبه 24 آبانماه سال 1389 23:54
پروردگارا...مزاحمان تلفنی را بفرما..... .....مخصوصا آن هایی که با یک الو گقتن دلبسته ات می گردند...
-
روزای عجیب من....
شنبه 22 آبانماه سال 1389 14:13
چند وقته عین بچه ها با یه خوراکی شاد میشم با یه نگاه دلگیر میشم با یه ذره اخم اشکم در میاد با یه لبخند می خندم و انقدر ساده شدم که با یک نگاه دل میبندم....
-
کاش
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 08:15
کاشکی مترسک نبودم مزرعه زندونم نبود....
-
این یعنی چی؟
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 12:23
زنی چهل ساله را میشناسم که به شوهر پنجاه ساله خود میگوید چرا زن پسر خواهرم با تو شوخی میکند.....(لازم به ذکر است که این مرد دختری همسن زن پسر خواهر آن خانوم دارد)
-
....?؟....
یکشنبه 16 آبانماه سال 1389 20:21
با دست نوچ روی پر پروانه دست نمی کشن......به اسم قتل عام شب ستاره رو نمی کشن
-
آمدی ام
یکشنبه 16 آبانماه سال 1389 16:51
آمدم ای دوستان..... وبلاگم نورانی شده مگه نه؟ خودم هم یه پا خورشید شدم...... ممنون از لطف های بسیارتون........بسکه به یادم بودین پکیدم. یادم باشه چند تا عکس بذارم تو وبلاگ حال کنید....اون شب که بغداد بیست تا بمب گذاشتن ما توی هتل تو بغداد بودیم.....هم کاظمین رفتیم هم سامرا. حالا قراره یه سفرنامه بدم بیرون به نام شیخ...
-
راز خوشبختی
جمعه 14 آبانماه سال 1389 21:40
روزی یک زوج، بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند. آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند. تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختیشونو) بفهمن. سردبیر میگه: آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟...
-
چشم درد و راهب
جمعه 14 آبانماه سال 1389 21:35
میگویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی می کرد که از درد چشم خواب به چشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزریق کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود. پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زیاد درمان درد خود را مراجعه به یک راهب مقدس و شناخته شده می بیند. به راهب مراجعه می کند و راهب نیز پس...