-
ملاقات با خدا
جمعه 14 آبانماه سال 1389 21:31
ظهر یک روز سرد زمستانی، وقتی امیلی به خانه برگشت، پشت در پاکت نامه ای را دید که نه تمبری داشت و نه مهر اداره پست روی آن بود. فقط نام و آدرسش روی پاکت نوشته شده بود. او با تعجب پاکت را باز کرد و نامه ی داخل آن را خواند: « امیلی عزیز، عصر امروز به خانه تو می آیم تا تو را ملاقات کنم. با عشق، خدا» امیلی همان طور که با دست...
-
خبر...خبر....بگوش باشید که......
سهشنبه 4 آبانماه سال 1389 19:21
اینجانب نئوی عزیز به مدت یک هفته به کربلا میرود......تعجب نکنید....بلدم نماز بخونم.... میام بازم....شک نکنید.......قراره بچسبم به ضریح تا شفا بگیرم..... برگردم وبلاگم نورانی میشه.... همتون رو دعا میکنم....خدا شفا بده به همه. همتون رو عشقه. دلم نمیاد بگم بای.....ولی بای...تا ۱۵ آبان....راستی ۲۰آبان تولدمه تبریک یادتون...
-
سلام به همگی
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 11:07
یه مدت زیادی نبودم یه جورایی مرده بودم...نه نگران نشین حالم خوبه...نفس میکشم...یه جورایی درگیر بودم...درگیر هیچ چی،دسترسی نداشتم....دور از کامم بودم. معنی معتاد رو الان میفهمم..دوست داشتم دور باشم از همه چی ولی سخت بود سخت گذشت....دلم واسه همگی تنگیده بود ...یکی هم نگرانم شده بود فکر می کرد مردم.... دلم تندر رو می...
-
التماس دعا
شنبه 24 مهرماه سال 1389 16:07
دوستای عزیز شدیدا به دعاهاتون احتیاج دارم. لطفا دعام کنید! ممنون
-
روزهای تکراری!
جمعه 16 مهرماه سال 1389 17:02
نمیدونم چرا این روزا واسه همه یه جورایی تکراریه! دنیا خیلی خسته کننده شده. با اینکه این روزا یه عالمه اتفاق جدید تو زندگیم افتاده ولی هنوزم انگار روزام از این یه نواختی در نیومده. به جز دیروز(۵شنبه) که با نئو رفتیم بیرون و کلی خوش گذروندیم! امیدوارم همتون خوش باشین!
-
تمام روز.....
جمعه 16 مهرماه سال 1389 00:08
این روزا کارم شده ساعت ۱۱ از خواب بیدار شدن مثلا صبحونه خوردن...گاهی هم چیزی نمی خورم یه تیکه نون بعدش کامپیوتر رو روشن می کنم....تا وقتی که بابام بیاد خونه گاهی ناهار می خورم گاهی هم اگه کسی زورم نکنه یا صدام نکنن واسه خودمم.....توی دنیای خودم..... گاهی چرت و پرت می نویسم....فقط واسه سری جدید قهوه تلخ خوشحالی در می...
-
وسواس ذهنی
دوشنبه 12 مهرماه سال 1389 14:49
وسواس ذهنی من(تو این چند روز اخیر): یاد تو شعرام رو می سوزونه...امروز و فردام رو می سوزونه تا دوری از خونه... این خونه ویرونه حال منم پریشونه شب جای چشمات رو نمی گیره...حتی دنیا جات رو نمی گیره اشک از چشمام سیره میریزه میمیره....دلم آروم نمی گیره با من و دل تنگی تو این چار دیواری... تنها مونده از تو یه عکس یادگاری...
-
my love
یکشنبه 11 مهرماه سال 1389 13:36
( I love keanu )
-
خفـــــــــــــــــــــــــــــــــه شو
شنبه 10 مهرماه سال 1389 12:47
یادم باشه این دفعه که چرت و پرت گفتی رو سرت بالا بیارم.
-
چند تا عکس خفن.....
جمعه 9 مهرماه سال 1389 12:58
اگه از این عکس ها خوشتون اومد بگین بازم بذارم.... بقیه اش رو تو ادامه مطلب گذاشتم.................
-
مرغ شیدا(از نامجو)
پنجشنبه 8 مهرماه سال 1389 18:13
آتش در دل فکن برپا کن صد شرر سوزان کوبان شکن برکش جامی دگر زین شام و زین پگاه جانی دیوانه خواه با من ...بیگانه ای.... خویشم خوارو خموش زهرش ...در خون من .....بادا هماره نوش در سکوتی ماتم افزا من کناری و مرغ شیدا با من دل خسته گوید از چه بنشسته ای تو تنها عشق یاری در دل دارم.... . مرغ شیدا آتش در دل فکن برپا کن صد شرر...
-
من اینجام
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1389 19:39
سلام.جا داره بگم زنده ام....رفته بودم دانشگاه و دسترسی به هینترنت نداشتم.... بعد از ۵ ماه سر کلاس نشستم داشتم میمردم از خستگی منم شبه پیش فعال ترکیدم دیگه ۳ ساعت پشت هم سر کلاس. فردی به نام x ازم خواسته میلم رو بذارم با اینکه قبلا گذاشته بودم ولی به خاطر جناب x فقط cruel.life1369@gmail.com راستی دلتون سوز ما سری جدید...
-
قهوه تلخ
شنبه 3 مهرماه سال 1389 14:58
سلام به دوستای پیگیر وب....من و جوجو....وای جوجو انقدر نازه کاش میدینش اگه بتونم عسکش رو می ذارم. کی پیگیره سریال قهوه تلخ هست؟ می خوام نظرتون رو درموردش بدونم........پس نظر بدین. من عاچق کارای مدیری ام...... . منتظر نظراتون هستم می خوام ببینم چند نفر این سریال و کارای مدیری رو دوست دارن.؟؟؟چند تا؟؟
-
تعریف فقر از دکتر شریعتی
شنبه 3 مهرماه سال 1389 14:52
فقر میخواهم بگویم ...... فقر همه جا سر میکشد ....... فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ...... فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست ....... فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ...... فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که...
-
پنجره (سیاوش قمیشی)
جمعه 2 مهرماه سال 1389 14:40
روی سکوی کنار پنجره همه شب جای منه چند ورق کاغذ و یک دونه قلم همیشه یار منه کاغذای خط خطی از کنار در باز پنجره می پرن توی کوچه سرحال از اینکه آزاد شدن نمی دونن که اسیر دل سنگ باد شدن ...................... پنجره (سیاوش قمیشی) روی سکوی کنار پنجره همه شب جای منه چند ورق کاغذ و یک دونه قلم همیشه یار منه کاغذای خط خطی از...
-
و اما یه سوال دیگه!
پنجشنبه 1 مهرماه سال 1389 19:08
یکی از دبیرستان های تهران هنگام برگذاری امتحانات سال ششم دبیرستان به عنوان موضوع انشا این مطلب داده شد:شجاعت یعنی چه؟ محصلی در قبال این موضوع فقط نوشت: شجاعت یعنی این. و برگه سفید خود را به ممتحن تحویل داد و رفت.اما برگه او دست به دست دبیران گشته بود و همه به اتفاق به برگه سفید او نمره ۲۰ دادند. فکر میکنید این دانش...
-
جواب تست هوش
پنجشنبه 1 مهرماه سال 1389 14:27
جواب درستو پوریا داد و به مناسبت این تیزهوشی به عنوان هدیه یک عدد آفرین به ایشون تقدیم میکنیم. جواب: سمت چپ چون در اتوبوس دیده نمیشه! راستی همه بچه های کودکستانی درست جواب داده بودن!!!!!!
-
دو داستان از بهلول دیووونه
پنجشنبه 1 مهرماه سال 1389 13:37
بهلول و وزیر روزی وزیر خلیفه گفت تو(بهلول) را امیر و حاکم بر سگ و خوک نموده است. بهلول جواب داد پس از این ساعت قدم از فرمان من ، بیرون منه که رعیت منی، همراهان وزیر همه به خنده افتادند.وزیر از جواب بهلول خجل و منفعل شد. اوی یکی تو ادامه ست....داستانش کوتاه بهلول و دزد گویند روزی بهلول کفش نو پوشیده بود داخل مسجدی شد...
-
هاپچه(یعنی عطسه کردم)
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 14:12
حالم بده فکر کنم سرما خوردم یا شاید حساسیت دارم به فصل درس و مدرسه.لطفا یه دکتر واسم سند کنید. دانشجوها ببینن ....خیلی جالبه
-
داستان های ۵۵ کلمه ای
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 11:39
در باغ زن در باغ ایستاده بود که دید مرد به طرفش می دود. «تینا، گل من!عشق بزرگ زندگی من!» مرد عاقبت این کلمات را بر زبان آورده بود. «اوه،تام!» «تینا، گل من!» «اوه، تام! من هم تو را دوست دارم!» تام به زن رسید، به زانو افتاد، و..... بقیه اش رو میذارم تو ادامه مطلب تا اون یکی داستان بخونین. تام به زن رسید، به زانو افتاد،...
-
یه تست هوش جالب!!!!!!!!!!!
دوشنبه 29 شهریورماه سال 1389 15:29
از بچه های یک کودکستان سوال زیر پرسیده شد: اتوبوس شکل زیر به کدام طرف حرکت میکند؟! به دقت به شکل نگاه کنید جواب سوال یک کلمه است : راست یا چپ! در باره اش فکر کنید. هنوز نمیدونید جواب چیه؟ جواباتونو تو قسمت نظرات با دلیلش بنویسید دفه بعد جوابشو میذارم!!!!
-
بالاخره برگشتیم!!!!!!
شنبه 27 شهریورماه سال 1389 18:28
سلام دوستان!مطالبو که دیدم حسودیم شد اگه بتونم حتما از متنهای خودم میذارم! جاتون خیلی خالی بود رفته بودیم غرب گردی!! از تهران رفتیم زنجان بعد آذربایجان شرقی و غربی یه سری هم به کردستان زدیم. پیشنهاد میکنم اگه اونورا رفتین حتما یه سری به جلفا بزنید خیلی قشنگه مخصوصا آبشارش فقط اگه خواستین برین یا اونجا جا داشته باشید...
-
آقایون درباره خانوما چی میگن؟
جمعه 26 شهریورماه سال 1389 13:24
من از هیچکدام از زن هایم شانس نیاوردم.زن اولم از من جدا شد و زن دومم این کار را نکرد. (پاتریک مری-هنر پیشه انگلیسی) یک بار از یک مرد برمه ای پرسیدم:« قرن ها بود که در این کشور زن ها پشت سر مردها راه می رفتند حالا چطور شده که جلوتر از مرد ها راه می روند؟» او جواب داد:«چون مین های خنثی نشده زیادی از جنگ باقی مانده است.»...
-
غذایی همراه با...
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 15:53
تا حالا دقت کردین که :کله پاچه تنها غذاییه که از دیدن مو توش حالت بهم نمی خوره و دنبال صاحبش نمی گردی. این عکس رو همینجوری گذاشتم لطفا گیر ندید اسمش گلپری نگاه کنین چقدری نازه
-
لرد استرابری: قسمت اول
چهارشنبه 24 شهریورماه سال 1389 15:29
لرد استرابری یه لرد ایرانی ِ با اخلاق ها و رفتارهای اصیل ایرانی این لرد توی طهران زندگی می کنه یه جای با صفا.می خوام از زندگی و کارها و رفتارهاش واستون بنویسم.لرد استرابری یه آدم پولدار با یه خونه خفن، در خونه اش فلزی و طرح روش یه اسب که یه کالسکه رو می کشه.این داستان واسه وقتی که اسب و کالسکه بود وسیله نقلیه...
-
سلام....
چهارشنبه 24 شهریورماه سال 1389 13:13
سلام خدمت دوستانی که در نبودم نگرانم بودن و اونایی که نگران نبودن. این چند روز به یکی از شهر های توریستی بسیار جذاب و زیبا رفته بودیم به نام هشتگرد.جاتون خالی خیلی خوش گذروندیم البته اگه پدر مادر گیر ندن بیشتر بهمون حال میده.نصفه شب توی باغ نشسته بودیم و از تاریکیه اطراف لذت میبردیم و واسه خودمون بلند بلند آواز می...
-
پاره ای از نیرنگستان(گشتی در دنیای خرافات)
پنجشنبه 18 شهریورماه سال 1389 13:15
بشقاب که سه تا قطار بشود مهمان می آید،اگر ظرف کوچکی پهلویش باشد بچه هم همراه دارد. شب اگر سوت بزنند جنی می شوند. در مبال آواز بخوانند دیوانه می شوند. (به نظر من به هر چی که معتقد باشی حتی خرافات همون میشه.حالا بقیه این خرافات رو بخونین و شاد شین ) پشت مرد که بزنند و گرد بلند شود نان خودش را می تواند در بیاورد. تفاله...
-
شعرهایی از چند شاعر
پنجشنبه 18 شهریورماه سال 1389 07:16
گفتی : برای همیشه . از همیشه، چند روز دیگر باقی مانده ست؟ وگفتی : هرگز . وهنو ز، هرگز نفهمیدم یعنی چه ... حال - هرگز - مرا به یاد تو می آورَد و برای همیشه . ادامه مطلب رو باش...... در این تصویر رویایی که ناگاه ،انبوه کبوتران از پشت یک درخت به پرواز در می آیند و در افق دور نا پیدا م یشوند نشان ه ه ایی از تو را می بینم...
-
دو داستان کوتاه!
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1389 18:39
اینجا هم همینطور ! پیرمرد روی نیمکت نشسته بود و کلاهش را روی سرش کشیده بود و استراحت میکرد. سواری نزدیک شد و از او پرسید: هی پیری! مردم این شهر چه جور آدمهایی اند؟ پیرمرد پرسید: مردم شهر تو چه جوریند؟ گفت: مزخرف! پیرمرد گفت: اینجا هم همینطور. بعد از چند ساعت سوار دیگری نزدیک شد و همین سؤال را پرسید. پیرمرد باز هم از...
-
عجب آدمیه!!!!
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1389 17:53
تعدادی مرد در رخت کن یک باشگاه گلف هستند موبایل یکی از آنها زنگ می زند مردی گوشی را بر میدارد و روی اسپیکر می گذارد و شروع به صحبت می کند همه ساکت میشوند و به گفتگوی او با طرف مقابل گوش می دهند مرد: بله بفرمایید زن: سلام عزیزم منم باشگاه هستی؟ مرد:سلام بله باشگاه هستم زن: من الان توی فروشگاهم یک کت چرمی خیلی شیک دیدم...