-
۵فعل حیاتی
جمعه 24 تیرماه سال 1390 23:36
کل دنیای ما و روابطمون با هم رو پنج تا فعل میچرخه: داشتن دادن خواستن کردن شدن
-
<=>
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1390 18:49
به اندازه خودت مشکل داری........اگر انقدر بزرگ هستی که در ذهن کسی نمی گنجی پس بدان مشکلاتت هم بزرگتر از خودت خواهند بود....... چگونه میتوان در طی سه روز پنج کیلو زرد آلو را خورد؟ فقط کافیست سری به خانه ما بزنید (تازه من نشسته هم میخوردم)
-
روانی ایسم
شنبه 18 تیرماه سال 1390 17:37
گاهی میبینم ولی نه آنچه را که باید دید و از ندیدن باید ها دچار شکست و دلسردی میگردم ...... قبلنا مینوشتم تا یکی بخونه تا اون بفهمه ولی دیروز نوشتم نه به یاده کسی و نه به خاطره کسی فقط برای خودم امروز مینویسم بی هیچ دلیلی و گاهی هیچ نمینویسم و فقط می اندیشم......
-
#_# @_@ *__* (نه همین حالا)
شنبه 4 تیرماه سال 1390 09:49
چرا همیشه همه جا فرشته ها رو یا بچه هایی میکشن که یه پارچه به رسم ادب وصله بهشون یا خانوم هایه بسیار زیبا که از دیدنشون ادم سیر نمیشه.........یعنی هیچ کی دوست نداره یه فرشته مرد بکشه؟!!!!! وقتی یاس رو بو میکنم چشمام رو میبندم و به بهشتم فکر میکنم.....جایی فقط و فقط برایه من.... بهشته من جاییه که چندین بار تو خواب...
-
خط چندم!!!
پنجشنبه 2 تیرماه سال 1390 00:41
گاهی با حرفام سر خودمم کلاه میذارم......خودمم دیگه به روی خودم نمیارم....
-
من نوشت نو
یکشنبه 29 خردادماه سال 1390 10:05
وقتی که می خوام به هیچی فکر نکنم به این فکر میکنم که نباید به هیچی فکر کنم نه به شادی بیش از حد علاقه ای دارم و نه به غم بیش از حد...... همیشه افراط توی مسائل باعث نابودی آدما شده کسی رو میشناسم که دیروز از ظهر تا شب مسجد بوده و عبادت میکرده و دعا میخوند ولی امروز حتی نماز صبحش هم نخوند..... حالم از آدمایی که خودشون...
-
این ترم هم گذشت.....
یکشنبه 15 خردادماه سال 1390 18:28
بوی امتحان میاد.......میدونم یه ترمه هیچی نخوندی.....هنوزم مثله من شبه امتحانی هستی..... برگه هایه قهوه ای تو دست استاد وول میخورن......باید ریختت رو وقتی از سره جلسه میای بیرون ببینی انقدر دیدینی ای که حد نداره......بعدش باید بری زیره سرم چون چند شبه خواب و خوراک ندارشتی و نداری...همه از قهوه ای کردن برگه هاشون حرف...
-
من تا حالا
سهشنبه 10 خردادماه سال 1390 16:39
تا حالا تجربه اش کردی؟ حسی بین عشق و تنفر یا یه حسی بین دلتنگی و تنهایی تا حالا دور شدن کسی رو با چشمات دیدی لحظه کندنش از این دنیا رو تا حالا دیدی کسی شبیه شیطان باشه تا حالا شده از دیدن خودت تو آینه وحشت کنی تا حالا پیش اومده که چهره کسی رو تو تاریکی مثل یه حیوون ببینی و از ترست چشماتو ببندی تا نگاهت باعث ترس از اون...
-
درباره خدا
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 14:58
بچه میپرسه:مامانی خدا زنه یامرد؟....بعد از توضیحاته مادر.........مامان خدا اول مثل ما بوده؟......و مادر همواره توضیح میده توضیحاتی که بچه نمیتونه درکش کنه......بچه فکر میکنه:یعنی چی که ما نمیتونیم ببینیمش یعنی چی که دست و پا و چشم نداره..........دوبارهبچه میره سراغ مادر این دفعه با سوالایه بیشتر...(مادر پیش خودش میگه...
-
رفته بودیم دکتر که......
جمعه 6 خردادماه سال 1390 15:40
میگم مامانی دکترا خیلی بستنی دوست دارن مگه نه؟!!!خوش به حالشون(اشاره به چوب های معاینه روی میز دکتر)
-
به زبان کودکی 2ساله
جمعه 6 خردادماه سال 1390 15:36
پنجره دن مورچعلی آی بری باخ بری باخ..........
-
من گیجه
دوشنبه 2 خردادماه سال 1390 23:38
دچاره یه من گیجه خفن شدم سرم در گم شده نمیخوام و نمیدونم که دارم چی به سر خودم میارم....در عجبم که من الان این من گیجه رو در مینویسم یا خود منم یا تویی که شکله من گیج در شدی..... اندر عقایده اینجانب اینست که عقیده ای به هیچ چیز ندارم.....
-
طرز نگاه از نوع زنانه....
پنجشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1390 12:34
گاهی قفط یه نگاه کافیه..........میتونی بفهمی زندگی بی اون و با اون چیه حالا هی بگین زن بده....
-
شب نوشت.....
پنجشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1390 04:43
تبریک به خودم که آخرین دندون عقلم رو برای بهتر زندگی شدن در اینجایی به نامه ایران به در کردم شاید اگر آنگاه زندگی به سامان تر انجام گردد......گه گاه با خود درگیر میگیردم که نتیجه این همه بحث و جداله هم آهنگه موجود من در ذهنم با یک موجوده دیگر به کجا میشتافد..... ..................>>>>در ادامه هم درگیرتر از...
-
شیطنت...
سهشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1390 13:51
همیشه دوست دارم کوتاه و تند حرف بزنم یا بلند و نامفهوم طوری که طرف نفهمه چی شد و بعدش کلی به قیافه اش بخندم.
-
خط هفتم
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 18:24
نمیدونم چرا می برنم مشهد با زنجیر وصلم میکنن به حرم اینا که خل تر از منن.
-
خط شیشم
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1390 16:39
چشمام خسته شد اندر این جاده لعنتی رو دید و دید و دید و هنوز هم نیومد اون اتفاقی که باید می اومد و همه زندگیم رو عوض میکرد و نشد و نشد و نشد اونی که میخواستم بشه.
-
خط پنجم
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1390 16:35
.سرم به زده که فهمیدی حالا می گذره چی مخم توی و میگم چی بفهمی نتونی که کنم کاری یه می خوام
-
خط چاهارم
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1390 17:37
برای اینکه بقیه نفهمن چمه باید یه سری کارای مسخره و روزمره انجام بدم.
-
خط سوم
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1390 17:31
دیروز توی چت روم این خودم بودم که با خودم چت میکردم!!!!
-
خط دوم
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1390 16:37
رعد و برق یه جریان از پیش تعیین شده و نزاع دو ابر با هم توی یه روز لعنتی بین بقیه روزای لعنتی
-
خط اول
پنجشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1390 15:19
مزه سختی کشیدن به اینه که تنهایی تحملش کنی.
-
دل نبشت
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 21:39
دو نفر هیچ وقت از یادم نمیرن یکی اونی که میخواستمش و نخواست منو یکی هم اونی که از نخواستنش به خواستنش رسیدم
-
شعر قهوه ای
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1390 06:49
دانی که چرا غم دل با تو نگویم ای کثافت ای بیشعور ای نامرد طوطی صفتی طاقت اسرار نداری نفهم نادان بــــــــــــــــــــوق
-
گل سرخ
شنبه 3 اردیبهشتماه سال 1390 18:54
یه گل سرخ یادگاری آخرین لحظه یه گل سرخ بهم داد و چشمام رو بستم تا با تمام وجود بوش رو حس کنم وقتی چشمام رو باز کردم اون دیگه نبود
-
دینی سوم دبیرستان
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 12:50
زن شب توالتشو میکنه.......(منظور از توالت همان آرایش میباشد) براراه ای (البراده ای) فناتی (قنادی) خطاطی که خوش خط بود مثلا فرضا اگر دقیقا ظاهرا چون چرا ......................ادامه هم داره هر زنی که مردش آب بدهد.... علی پور،علی آبادی (علی بابا پور) خرما میداده بخورن بچه دار می شدن هو میندازن (چو میندازن) نفس یعنی روح...
-
شیمی پیش
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1390 15:48
یک شنبه چند شنبه میشه؟ سر درد میشم استرس و جوش داشتم تیپ نوع تلویزیون رو ببندین تنبر شدید
-
سوتی معلم فیزیک 3
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1390 01:24
تخم مرغ کفتر(تخم کفتر) سیصد و سی و نیم(33.5) کلاهکچ (کلاهک) شهریور دی ماه قاج (گاج) پرت و پورت (پرت و پلا) شوش (6) الله یاری (علی باباپور)
-
چند نکته کنکوری درس شیمی!
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 19:33
داشتم کتابای دبیرستان و پیشم رو میریختم دور که تصمیم گرفتم تیکه هایه باحالش رو از کتابام جدا کنم.......یه چیزی پیدا کردم.....شیمی پیشم روی جلدش اسم گروه های جدول تناوبی رو نوشته بودم...... گروه ۱:لیلی ناز کرد رابرت سوسول فرار کرد . گروه۲:به مجید (بگو) کلتو سوراخ میکنم با رنده. گروه۱۳:بالگرد ایرانی تلو میخوره....
-
اگر در زندگی از هیچ چیز لذت نمیبرید
چهارشنبه 18 اسفندماه سال 1389 12:00
راهنماییهای زیر میتواند به شما کمک کند: مقدار بسیار زیاد مشروب میل کنید و در کنار آن مقدار زیادی سیگار ، قلیان و از این قبیل مصرف کنید. آنقدر به این کار ادامه دهید تا بیهوش شوید. بعد از چند ساعت بیدار خواهید شد در حالی که دچار سردرد شدید و حالت تهوع شده اید.سعی کنید به کمک چیزی مانند نوشیدن قهوه تلخ استفراغ کنید شاید...